خاطرات من و عشقم

ساخت وبلاگ
به نام خدای خوب و مهربونی که ما دو تا رو به هم رسوند..سلام مهربونوای باورم نمیشه یساله که نیمدم اینجا بنویسم..امسالم که میخوام بنویسم باید بگم که متاسفانه شروع نوشته هام مثل شروع سالمون خوب نیست..امسالم 29فروردین بابات به رحمت خدا رفت و یکم فروردین تشییع کردیم..امیدوارم امسال برعکس شروعش که اینجوری شروع شد پر از شادی و سلامتی باشهاین روزا کلا به سختی میگذره ولی کنار تو همه چی خوبه..منم چندروز افم و نرفتیم خونه مامانم اینا چون عید رفتیم..همین هفته قبلجمعه شیفتم دوباره..تو هم الان بیرونی..بچه هام دارن بازی میکنن..منم بی حوصله افتادم همینجا گفتم بیام یکم تو وب بچرخم و ی چیزی بنویسم..مونی هم حالش خوب نیست اصلا این روزا..همه چی ریخته به هم..خدایا ما که بخشیدیم و گذشتیم و ب خودت سپردیمشون..به قلب و روحمون ارامش بده..کمکمون کن ما جز تو که کسی رو نداریمدوستت دارم خدا جوووووووووووووووووونم تاريخ چهارشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۳سـاعت 21:44 نويسنده F| | خاطرات من و عشقم...
ما را در سایت خاطرات من و عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : elove-story-m-f0 بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 9:12